روایت مولوی از برافراشته بودن ایر

همه ما مردان می توانیم دوران نوجوانی و اوائل جوانی را بیاد بیاوریم که در اوج تولید تستوسترون بدن مان، آلت تناسلی با کوچکترین بهانه یا حتی بدون هیچ دلیلی، مدام در حالت ایستاده و برافراشته قرار می گرفت … اما از همان موقع، هر چه سطح تستوسترون بدنِ کاهش می یابد همه ما دیر یا زود متوجه می شویم که به همان اندازه، بر حساس بودن و بهانه گیر بودن عضو مبارک افزوده می شود.
مولوی شاعر کلاسیک فارسی در این باب، حکایتی دارد از دو نوع آلت و حساسیت های متفاوتی که دارند. یک مرد با وجود رویارویی با یک شیر، ایستادگی اش مختل نمی شود و از طرف دیگر خلیفه مصر با شنیدن صدای موش، آلتش سرنگون می شود.
در دفتر پنجم مثنوی معنوی، یکی از داستان ها با دسیسه چینی یک عضوِ دربار خلیفه مصر شروع می شود که با هر حیله و از جمله کشیدن تصویر یک کنیز، خلیفه را چنان عاشق زار او می سازد که فرمان لشکرکشی به شهر موصل می دهد تا کنیز را برایش به چنگ آورند.
مر خلیفهٔ مصر را غماز گفت / که شه موصل به حوری گشت جفت
یک کنیزک دارد او اندر کنار / که به عالم نیست مانندش نگار
خلیفه مصر پهلوانی می فرستند و جنگ درگیر می شود و حاکم شهر موصل برای جلوگیری از صدمات، کنیز را تحویل می دهد و البته کنیز آنقدر زیباست که پهلوان نیز دل در گرو وی می بندد.
در بین راه مصر، پهلوان عاشق! در درون خیمه، طاقت نمی آورد و با کنیز همبستر می شود. در حین معاشقه، شیری باعث هیاهو در کاروان نظامی می شود. پهلوان با همان حالت الت برافراشته با شیر در می افتد و بعد از هلاکش، به سراغ کنیز می رود و خوب البته آلت وی همچنان سرافراز است.
چون برون انداخت شلوار و نشست
در میان پای زن آن زن‌پرست
چون ذکر سوی مقر می‌رفت راست
رستخیز و غلغل از لشکر بخاست
برجهید و کون‌برهنه سوی صف
ذوالفقاری هم‌چو آتش او به کف
دید شیر نر سیه از نیستان
بر زده بر قلب لشکر ناگهان
پهلوان مردانه بود و بی‌حذر
پیش شیر آمد چو شیر مست نر
زد به شمشیر و سرش را بر شکافت
زود سوی خیمهٔ مه‌رو شتافت
چونک خود را او بدان حوری نمود
مردی او هم‌چنین بر پای بود
با چنان شیری به چالش گشت جفت
مردی او مانده بر پای و نخفت
آن بت شیرین‌لقای ماه‌رو
در عجب در ماند از مردی او
جفت شد با او به شهوت آن زمان
متحد گشتند حالی آن دو جان
ماجرا را کوتاه کنیم، وقتی خلیفه بعد از این همه لشکرکشی و مخارج، به یار می رسد و مشغول معاشقه است صدای خشخ خش موشی را می شنود و متاسفانه با این بهانه کوچک، آلت شاهانه اش، استواری اش را از دست می دهد. کنیز از دیدن ماجرا می خندد و کل ماجرا لو می رود و خلیفه او را به عقد پهلوان در می آورد.
آن خلیفه کرد رای اجتماع / سوی آن زن رفت از بهر جماع
ذکر او کرد و ذکر بر پای کرد / قصد خفت و خیز مهرافزای کرد
چون میان پای آن خاتون نشست / پس قضا آمد ره عیشش ببست
خشت و خشت موش در گوشش رسید / خفت کیرش شهوتش کلی رمید
زن بدید آن سستی او از شگفت
آمد اندر قهقهه خنده‌ش گرفت
یادش آمد مردی آن پهلوان
که بکشت او شیر و اندامش چنان
ما نتیجه گیری این ماجرا را به دکتر Madeleine Castellanos می سپاریم که در مقاله ای توضیح می دهد مردانی که کمابیش مشکل خلیفه را دارند باید یاد بگیرند و متوجه باشند که آلت تناسلی سال به سال حساس تر و بهانه گیرتر می شود و نباید اجازه داد تا ادا بازی های شان میدان بیشتری بگیرد.
او پیشنهاد می کند که اگر در حین همبستری متوجه برنخواستن یا عدم ایستادگی الت جنسی شدید زیاد دستپاچه نشوید. به جای آن، سعی کنید در همان لحظات بدون توجه به موقعیتِ عضو جنسی تان، با آرامش خاطر سعی کنید از بودن در کنار یار لذت ببرید و هر کاری که فکر می کنید برای خود و شریک جنسی تان دوست داشتنی است را ادامه دهید. عملی که حتی می تواند در حد نوازش موهای وی باشد... منبع سایت مرد روز

نظرات