داستان پیدایش آخوند ایرانی

جریان پسوند نام آخوندها با نامی از یکی از شهرهای ایران . ....قمی , ... خلخالی , ..... رفسنجانی , ...... شبستری , ......یزدی , ..... شیرازی , ..... اردبیلی , ..... زنجانی , .....لنگرودی و , ...... !!! ......  ===============================================
ای هموطن: آیا تا کنون فکر کرده اید چرا ملا و آخوندی در ایران نیست که پسوند فامیلش به گونه ای با یکی از شهرهای ایران در هم نیامیخته باشد؟ موسوی خمینی -- موسوی اردبیلی- آذری قمی – بیات زنجانی – محمدی گلپایگانی – مصباح یزدی – مکارم شیرازی – موسوی تبریزی – طباطبایی قمی و زین العابدین لنگرودی و هاشمی رفسنجانی و کاظمی بروجردی و مطهری شبستری و علی خامنه ای و هزاران ملا و آخوند دیگر...
 و این ماجرا به هنگام روزگار ملا محمد باقر شفتی میرسد . مردم بجان آمده از ستم تازیان هر جا آخوندی را میدیدند عمامه اش را به گردنش پیچیده و آویزانش میکردند و ایرانیها میدانستند که آخوندها عراقی، سوری، لبنانی و یا بیگانه اند و این امر باعث شده بود که مردم نسبت به آنها کنجکاو شوند. آخوندها مخفیانه به گرد هم آمدند و دست به دامن سفارت انگلیس و بازاری های کلیمی شدند و در این گیرو دار یک آخوند عراقی که مادرش انگلیسی بود بدست مردم افتاد و در حین درگیری و ضرب و شتم توسط مردم، کلیمی ها بدادش رسیدند و به مردم خشمگین گفتند که این آخوند ایرانی است. مردم بجان آمده از او خواستند اگر راست میگوئید به مردم بگوید که زاده کجاست، آخوند زالو پیشه پس از مکثی گفت که اهل شفت آباد در گیلان است شگفتی و هیجان توام با سردر گمی مردم نا آگاه را فرا گرفت و ملا از این معرکه جان سالم بدر برد. انگلیسیها و همدوشان سرمایه گذار کلیمی که اوضاع را پس دیدند به فوریت دست به کار شدند و برای درستی آخوند انگلیسی شبانه به چند خانواده باج و اندکی پول به محلی ها در قریه ای در گیلان پرداخت کردند، و با نصب تابلویی در آن ده دور افتاده آنجا را شفت آباد نامیدند بدین وسیله آخوند عراقی انگلیسی دارای شناسنامه ایرانی شدند. این شیوه و سنت فریبنده در میان همه آخوندهای وارداتی از عراق و سوریه و لبنان و عربستان و کشورهای دیگر رواج یافت و همه آنها ایرانی شدند. این روش البته در دوران جمهوری اسلامی برای عراقی غیر آخوند هم باب شد، همانند لاریجانی، نقده ای(نقدی)، همدانی و غیره...

 و ما که هفتاد پشتمان از کرمانشاه و تبریز و طالقان و دماوند و توس و نیشابور و بوکان بود بیگانه شدیم و خائن به ایران! فریب بزرگی نصیب ما ایرانیان شد زیرا بیگانگان دریافته اند که نوعدوستی ایرانی به او اجازه پرخاش به هم میهن و همشهریش را نمیدهد. بدین گونه است که ملا و آخوند مشکینی یزدی لاریجانی رفسنجانی گلپایگانی قمی لنگرودی تبریزی و شیرازی ایرانی میمانند اما نادرپور پروین پروانه پهلوی پارسی رودکی فرخزاد و بختیار بیگانه و سزاوار سرکوب و سرزنش میشوند. هیچکس فکر نمیکند که چرا با قدرت گرفتن جمهوری اسلامی و ملاها دوباره چفیه عربی در ایران رسم شد؟!
 واقعیت اثبات شده ریشه هندی خمینی را هم نباید فراموش کنیم، برخی از مخالف‌های انقلاب سال ۵۷ به وجود روابطی بین پرچمی که بعد از انقلاب اسلامی بوجود آمد، اصالت هندی آیت‌الله خمینی و حکومت انگلیس در کشور هند اشاره می‌کنند. پدربزرگ آیت‌الله خمینی هندی بود و در سالهای نخست سده نوزدهم که هند مستعمره بریتانیا بود به ایران (به شهر خمین) مهاجرت کرد. کلمهٔ الله آنچنان که روی پرچم جمهوری اسلامی ایران نقش بسته‌ است شباهت بسیار زیادی به نماد سیک‌های هند که اصالتاً پنجابی هستند دارد!!!
جانوری به نام آخوند

حکایت لخت کردن آخوندها توسط رضا شاه در سال ۱۳۰۰: برگرفته از کتاب. ” تاریخ معاصر ایران”
نقل است که رضا شاه در ابتدای سلطنت خودش، ارادتی به روحانیون و بزرگان دین داشت و زمانی که در سفرهای متفاوت به شهرهای مختلف میرفت ، حتما به دیدار این دسته از روحانیون میرفت!
از قضا در سفری به جنوب، از اصفهان عبور میکند که در آنجا آخوندی به نام آیت الله اصفهانی حضور داشته، رضا شاه دورادور به او ارادتی داشته و تصمیم به دیدار او میگیرد، اما پس از رسیدن به منزل آخوند میبیند که حاج آقا فوت کرده است!
رضا شاه پس از همدردی با اهالی خانه و شاگردان، زمان مرگ و علت آنرا جویا میشود؛
شاگردان، علت مرگ را سکته و زمان آن را حدود ۱۰ روز قبل بیان میکنند!
رضا شاه غبار از تن نگرفته ، میخواهد به مزار حاج آقا برود و میگوید؛ مراسمی بر پا کنند تا اینکه دستور ساخت مقبره و مراسمی در خور برای حاج آقا بدهند!
اما مریدان میگویند که حاج آقا را هنوز خاک نکردند و ایشان هنوز در سرداب پایین خانه هستند!
رضا شاه با تعجب برافروخته میشود و با نعره فریاد میزند؛ جنازه فاسد میشود…
چه کسی همچین غلطی کرده؟!
شاگردان میگویند ؛ این وصیت خود حاج آقاست ، ایشون خواستند که حتما حاج آقا اردبیلی از اردبیل بیاد و ایشون رو بشوره…
رضا شاه میگه :
ایشون خیلی بی جا کرده، آمدیم حاج آقا اردبیلی یکماه دیگه هم نیومد، تکلیف چیه ؟
کل اهالی مریض میشن…
برید پایین، بیاورید جنازه رو بشورید و خاکش کنید!
پس از آنکه حاج آقا رو از پارچه باز میکنن تا بشورن میبینن که حاج آقا ختنه نشده!
رضا شاه میگه؛ اینو خاکش کنید و شاگرداش رو هم جایی حبس کنید و مراسم برای آخوند بگیرید ، بذارید اردبیلی بیاد، ببینیم اون کیه؟
بعد از چند روز حاج آقا اردبیلی پیداش میشه و میاد به خونه مرحوم ، از راه که میرسه بهش میگن حاج آقا رو شستن و خاکش هم کردن، تا اینو میشنوه به فکر فرار میفته، دستگیرش میکنن و میارنش محضر رضا شاه…
رضا شاه میگه لختش کنید …
لختش میکنن و میبینن؛ اینم ختنه نشده!!
رضا شاه میگه داغ و درفش بیارید تا به حرف بیاد … آخوند تا اسم داغ رو میشنوه میگه همه چیزو میگم…
آخوند میگه؛
ما انگلیسی هستیم و دو دوست قدیمی، ماموریت گرفتیم که از جوانی با خواندن زبان فارسی بیاییم نجف و با خواندن دروس حوزه علمیه نجف آخوند بشیم و بیاییم ایران برای جاسوسی و شوراندن مردم علیه دولت!
این اتفاق افتاد و اول اون اومد اصفهان و شد حاج آقا اصفهانی و من رفتم اردبیل و شدم حاج آقا اردبیلی!
رضا شاه میپرسه چند تا دیگه مثل شما هستند؟
آخوند میگه نمیدونه و این دوستش رو هم از بچه گی میشناخته و با هم بودند!
همین میشه که داستان دستور رضا شاه برای لخت کردن آخوندها در کوی و خیابان و بیابان راه میفته که داستانش رو همه میدونند و عکسهاش رو دیدند!
و از همه مهمتر رضا شاه دستور میده که لباس آخوندی رو از تن اینها در بیارن و اساسا این مقوله از بین بره!
تصاویر بسیار معروف از آخوندهایی که در سفارت انگلیس پناهنده شده اند موجود است که بیانگر این واقعه بوده و فرار آنان به وطن اصلی خودشان یعنی انگلیس را حکایت میکند…!

تصویر پناهنده شدن آخوندها به سفارت انگلیس در سال 1300 را نشان میدهد که میخواستند از دست رضا شاه به انگلیس فرار کنند

نظرات