نوع تربیت حکومت جمهوری اسلامی

تو کرمانشاه یه فامیل دور داشتیم به اسم آقا حشمت، بالاتر از در گاراژ (میدان آزادی فعلی)، دم در چلوکبابی البرز مینشست و سیگار و فندک میفروخت و خودش هم گُروگُر سیگار میکشید. حدود پنجاه سال سن داشت و ماشالا خیلی هم بخور بود و حسابی به خودش میرسید.
این آقا حشمت بنده خدا یه مشکلی داشت که یه کم حواس پرت بود، هیچ ماه رمضونی نبود که این بنده خدا به جرم روزه خوری(سیگار کشیدن) در گاراژ شلاق نخورده باشه، بنده خدا همیشه یادش میرفت که تو خیابونه و نباید سیگار بکشه. صبح ها که میخواست بره سر کار، خانمش یه نخ بافتنی با رنگ تند گره میزد به انگشت آقا حشمت، که هر وقت خواست سیگار رو بگذاره لای انگشتش نخ رو ببینه و یادش بیاد که ماه رمضونه... اما این روش هم فایده نداشت، به هر حال باید تو این ماه سراسر برکت یکی دو بار شلاق رو میخورد.
ما اونموقع بچه بودیم و اصلا به این موضوع فکر نمیکردیم که چرا مرد به این گندگی رو که سن و سالی ازش گذشته و همه مردم بهش احترام میگذاشتند رو، به خاطر یه سیگار کشیدن تو خیابون، جلو چشم اهل محل و کسبه شلاق میزنند!؟
تنها به این فکر میکردیم و خیلی برامون عجیب بود که چرا مرد به این گندگی یادش نمیمونه که یک ماه رمضون رو نباید تو خیابون سیگار بکشه!؟
دولت جمهوری اسلامی در تمام این سی و پنج سال همچین بچه های خنگی رو تربیت کرده. با این روشهای تربیتی ما رو اینجوری بار آوردن که الان دست زن و بچه رو میگیریم و صبح زود میریم مراسم اعدام رو تماشا میکنیم...


نظرات