حرفهائی که نمیشه با زبون گفت


بعضی وقتها بعضی حرفها رو نمیشه فقط با زبون گفت، بلکه باید بطور عملی هم نشون بدی که چی میخوای بگی، الان حدود سه ماهه که دارم تلاش میکنم برای حرفی که میخوام بزنم آماده بشم... حالا وسط این تلاشها و بگیر و ببندها مدام هم خبرهای بد برام میرسه، انگار دستی پشت کاره و کسی با من چپ افتاده، اگه بخوایم از دیدگاه مذهب نگاه کنیم و همه این اتفاقات رو تقدیر و خواست خداوند مهربان بدونیم! پس کار خودشه. انگار همه کار و زندگی و مخلوقات دیگه ش رو گذاشته کنار و افتاده دنبال من تا حال منو بگیره، تو این چند وقته فهمیدم که تا سوئد هم دنبال من اومده، نمیدونم چجوری بهش ویزا دادند! اما به هر حال اینجاست و دست از سر این بنده ناتوان برنمیداره و مدام چوب لای چرخ من میندازه، اما مهم نیست، این بنده ناتوان خیلی لج بازتر و پوست کلفت تر از این حرفهاست. 
خدا رو چه دیدی؟ شاید خدا کم آورد و بیخیال ما شد. 


نظرات