رفتن به کلانتری به خاطر رای دادن، در بلاد کفر(سوئد)


در این سه سالی که به ناچار در غربت زندگی میکنم دوستانی در سوئد پیدا کردم که طبق گفته خودشون سی و چند ساله که به ابران نرفتند، اما به شددددت طرفدار نظام جمهوری اسلامی هستند، حتی یکیشون معتقده که ایران مملکت امام زمان ه (البته نمیدونم اگه با سیاستهای رژیم مشکلی ندارند چرا اومدن تو م
ملکت غریب و با هزار منت و مصیبت اقامت گرفتند و حاضر هم نیستند که برگردن ایران). این عزیزان اسرار دارن که منو ببرن به سفارت تا رای بدم...
میدونی کجاش خیلی درد داره؟ اینکه وقتی بهشون میگم من رای نمیدم و نظام جمهوری اسلامی رو قبول ندارم، چونکه سی و چهار سال از عمرم رو با مشکلاتی که این نظام درست کرده دست به گریبان بودم، چون چهار سال پیش رای دادم و به جاش باتوم خوردم... میگن تو خائن به وطن هستی، میگن حتما این گروه مجاهدین خلق مغزتو شستشو دادن، یا اینکه من از اولش هم از همون جاسوسهای خیالی بی بی سی و منافقین بودم... خلاصه نزدیک بود که تو این بلاد کفر بر سر مقدسات نظام جمهوری اسلامی دعوامون بشه و کارمون به کلانتری بکشه.
چهارده سالم بود که مادرم توی بمب باران کرمانشاه، با یه بچه تو شکمش جلو چشممون تکه تکه شد، از ساعت دوازده ظهر تا پنج عصر لابلای چنازه ها دنبال پای قطع شده مادرم میگشتیم، پدرم هم تا آخر عمرش جانباز سی و پنج درصد بود، داستان مشکلات دهه پنجاهی ها که مشخصه. همه مشکلات و محدودیتها و فشارهای نظام مقدس جمهوری اسلامی رو با تمام وجود لمس کردم، از زمانی که جنگ بود و ما حتی اجازه پوشیدن پیراهن آستین کوتاه رو نداشتیم، تا این اواخر که به لحاظ اجتماعی و سیاسی حق نفس کشیدن نداشتیم، طبق قانون هم دو سال سربازیمو تو نیروی هوائی ارتش خدمت کردم...بعد بیست سال کار در مطبوعات از ترس هزار تا مشکل جور و واجور، قبل از اینکه با یه انگ جاسوسی یا ضدیت با نظام مقدس برم پیش دوستان دیگه در اوین، مجبور به ترک وطن شدم و باید حسرت دیدار همه عزیزانم که برام باقی موندن رو داشته باشم... و حالا هم شدم خائن و دشمن دین و حکومت اسلامی.
اصلا فکرشو نمیکردم که اینجا هم این تهمتها و برچسبها رو بهم بچسبونن، اون هم از طرف کسانی که تو این سی و چهار سال، هیچوقت ایران نبودند و مشکلات و بدبختیهائی که ما کشیدیم رو ازش خبر ندارند...








نظرات