سنگ صبور/ کاکل زری

پاشدیم رفتیم تو سرپله اونجا نشسّم تو سرپله آفتاب بود. اووخ علی آقا گفت بیا بُلامون رو با هم جنگ بندازیم. من گفتم خُب اووخ شلوارشو درآورد، به منم گفت شلوارتو درار منم شلوارمو درآوردم، بخیالم میخواد شلوارش رو که خانم کبری بم داده بود ازم بگیره، اما نگرفت. اووخ علی آقا نشس روبروم منم نشسُم روبرو علی آقا.اووخ علی آقا بُلش رو باد کرد اووخ بُلش رو مالید به بُل من، منم بُلم باد کرد. اووخ علی آقا گفت حالا بُل من از بلُ تو ترسیده میخواد بره زیرش قایم بشه، تو حالا بایس بخوابی. منم گفتم خُب خیلی دلم خوش شد که بُل علی آقا از بُل من ترسیده بود. گفتم خُب اووخ من خوابیدم. علی آقا از من گنده تره، اووخ علی آقا بُلش رو کرد زیر بُل من. اووخ با بُلش منو سولاخ کرد و روم شاشید.
اووخ خانم کبری اومد تو سرپله زد تو سر من و زد پس گردن علی آقا. علی آقا از سرپله افتاد و پاشد در رفت. اووخ خانم کبری شلوار منو کرد پام. اووخ باز زد تو سر من و دسم رو گرفت آورد تو حیاط. اووخ تف انداخت تو صورتم گفت تو مثه ننه جندت هستی، بچه ما ازی چیزا سرش نمیشه تو بش یاد دادی. اووخ من گریه کردم. بلقیس میخواد من بخوره. همش بام دعوا میکنه میگه ورپریده وصله زمین شده بگیر یه گوشه ای بتمرگ، ننه جندت معلوم نیس کدوم گوری رفته. لگورشو ول کرده اینجو که آتیش ببارونه ایشالو کُمت رو آب بگیره تخم حروم. اووخ خانم شوکت و خانم عشرت تو حیاط وایساده بودن و سیل میکردن، اگه پهلوش بودم اونم تف مینداخ روم اما دلم میخواس برم پیشش. اووخ خانم کبری چادرشو انداخت رو سرش دست من رو گرف برد خونمون. اتاق احمد آقا قلف بود اتاق ننمم قلف بود. اووخ خانم کبری به بلقیس گفت دیگه نمیخوایمش. خیلی چیزای دیگه هم به بلقیس گفت. بلقیس قایم خوابوند تو سرم گفت از ای لقمه حروم هر چی بگی برمیاد. اووخ باز بلقیس زد پس گردنم و پنجیرم گرفت گفت مثه ننه جندشه گفت کاکل زری تخم حرومه. اووخ خیلی میترسیدم که به احمد آقا بگن اونم بزنه پس گردنم و تف تو روم بندازه. اووخ خانم کبری منو تو حیاط ول کرد و رفت خونشون. اووخ من از بلقیس ترسیدم، دویدم رفتم سر حوض پیش ماهیا، میخواسّم باشون حرف بزنم اما اونام از من بدشون اومد، همش میرفتن ته حوض و نزدیک پاشوره نمیومدن اگه نزدیکم میومدن تو روم تف میکردن. اووخ بلقیس رفت تو اتاق احمد آقا و بش گفت که علی آقا بُلش رو با بُل کاکل زری جنگ انداخته بود و بُلش رفته بود زیر بُل من قایم شده بود.اووخ احمد آقا بونگم زد. رفتم تو اتاقش اما میترسیدم بزنه پس گردنم و تف تو روم بندازه. حالا دیگه من هیچکی رو ندارم که دوسّم بداره، نه احمد آقا، نه ننم، نه ماهیای تو حوض دوسّم ندارن...
عصر همان روز کاکل زری میوفته تو حوض و خفه میشه...
بلقیس: به دو دست بریده حضرت عباس تخصیر من نبود. من نمیخواسّم کاکل  زری بیوفته تو حوض، از صُب تا شوم سر حوض با ماهیا بازی میکرد
سنگ صبور/صادق چوبک








نظرات