اسید/ رسول بداقی

شعر و غزل و رباعی و غمنامه و سوگنامه های زیادی در این مدت برای قربانیان اسیدپاشی سروده شده، اما این یکی که در بند سیاسی زندان گوهردشت توسط یه معلم زندانی نوشته شده بنظرم جالب توجه بود. 
چون شعرش طولانی بود چند بیتش رو انتخاب کردم تا ب
بینید چه کسانی به جرمهای واهی در زندان هستن و چه کسانی بر مسند قدرت، به اسم دین کینه و نفرت رو تو جامعه رواج میدن و زیبائیهای ایران رو با اسید پاک میکنن.

خبرگزاری هرانا – رسول بداقی عضو کانون صنفی معلمان ایران در دهم شهریور ماه ۸۸ پس از احضار به اداره آموزش و پرورش اسلامشهر بازداشت و سپس در دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی صلواتی و به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «تبانی و تجمع به قصد برهم زدن امنیت ملی» به شش سال حبس تعزیری و پنج سال محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی محکوم شد.

خواهرم رخسار تو آیینه بود

چهرهٔ آنان چنان بوزینه بود


چهرهٔ زیبای تو طاووس بود

کرکسان را مایهٔ افسوس بود

زشت خویان چهره‌ات را سوختند

آتشی در قلب ما افروختند


تا شنیدم خرمنی گل تش گرفت

قلب من چون روی او آتش گرفت

داغ تو بر درد من افزوده است

خواهرم، این سرزمین آلوده است


تف بر آن اندیشه‌های زشتکار


این کویریهای خشک بی‌بهار


دشمنان بلبل و گل با اسید

می‌دهد مرگ و زمستان را نوید


در شگفتم زان خیال نا‌امید

کو بریزد روی دلداری اسید!


آتشی در قلب مردم کاشتند

درد‌ها، بر درد ما انباشتند


تا سیاست با دیانت دوختند

درس زشتی، از هنر آموختند

ننگ بر آن باور ناپاکتان


تقدیم به جان پاک بانوان شریف ایرانی‌ای که قربانی کینه توزی، تنگ نظری و حماقت گروهی بی‌مقدار شدند، به امید روزی که این بیماری با آگاهی و بردباری درمان شود.رسول بداقی، زندان گوهر دشت ۳/آبان/۹۳



نظرات