وقتی داشتم از خدمت حضرت آقا مرخص می شدم، به آقا گفتم که دوستان مسجدی و طلبه هم استانی از من خواستند به نیابت از آنان دست شما را ببوسم. اگر اجازه بفرمایید یک بار هم نیابتا دستتان را ببوسم که ایشان تبسم کردند و فرمودند بفرمایید و من هم به نیابت از دوستان هم استانی دوباره دست ایشان را بوسیدم و این هم سوغات بنده از این سفر است که به همه جوانان انقلابی خوزستان تقدیم می کنم.
گفتوگو از اکبر بهاری
گفتوگو از اکبر بهاری
نظرات
ارسال یک نظر
با نظرات خود ما را در بهبود مطالب یاری کنید