اولین چیزی که تو سوئد و اروپا لازمه

وقتی که مادرم توی جنگ کشته شد، کامران هشت، من چهارده و مسعود شانزده ساله، هنوز تو خونه پدری بودیم، امیر هم که تازه تو دانشگاه شریف مهندسی هوافضا قبول شده بود و تهران تو خوابگاه زنجان بود، دو خواهر هم خونه شوهر بودند. از همون موقع من مجبور شدم که ظرف شستن و جارو کردن و اطو کشیدن لباسهای پدرم و خیلی کارهای دیگه رو انجام بدم. یک سال بعدش پدرم مجبور شد ازدواج کنه، اما ما نتونستیم با شرایط جدید کنار بیایم و مجبور شدیم از خونه پدری بزنیم بیرون، البته اینقدر اذیت و آزار کردیم که پدر گرامی مجبور شد ما رو بیرون کنه.

نزدیک شانزده ساله بودم که با اتوبوس تی بی تی از کرمانشاه اومدم کرج و بعد تهران و مجبور شدم دوازده سال مجردی زندگی کنم، اوایل سه راه آذری/امامزاده حسن بودم و بعدش نارمک/فرجام/خاور، همون موقع هم مجبور بودم لباسهامو خودم اطو بکشم، یواش یواش متوجه شدم که این اجبارها باعث شده که واقعا از اطو کشیدن خوشم بیاد، وقتی که نتیجه کار رو تنم میکنم لذت میبرم، اطوی خوب لباس رو روی تنم حس میکنم. برنامه این بود که هر دو هفته یک بار پنج شنبه همه لباسهای کثیف رو میشستم و تا صبح مینشستم اطو میکشیدم و همه رو آماده میچیدم توی کمد تا توی هفته همه چیز آماده باشه. یادمه تو مجله صنعت حمل و نقل مولود قندخوار و درخشان و بقیه همکاران سر اطوی لباس من و البته آشپزی من بحث میکردند. متاسفانه بعد از ازدواج هم اطو کشیدن عیال به دلم نمیچسبید و مجبور بودم خودم این کار رو بکنم. حالا هم که اومدم سوئد شدم مثل دوران مجردی نارمک، همون آش و همون کاسه، باز هم مجبورم...
توی سوئد اولین چیزی که خریدم آفتابه بود و دومیش اطوی بخار
— in Sweden.

نظرات